می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دلم واقعا گرفته
شاید شروع این حال از یه هفته پیش درست یه همچین روزی بود.. روز میلاد امام زمان (عج)...
تو خیابونا پر شده بود از بوی اسپند و ایستگاههایی که شیرینی و شربت میدادن.. مجالس شادی و مولودی خوانی هم که تا دلتون بخواد... همه یه ذوق و شوقی داشتند! اما ذربینم رو که به دست گرفتم چیزای دیگهای دیدم!!!
در جایگاهی نیستم که بخوام قضاوت سطحی و ظاهری بکنم... خودم حسابی نقطه ضعف دارم.. اما تو کتابا و سخنان بزرگان یه چیزایی راجب به منتظرای واقعی خوندم و میدونم. به قولی "از کوزه برون همان تراود که در اوست"
خلاصه ذربین رو برداشتیم تا ببینم تو این روز که انقدر به انجام اعمال بزرگی سفارش شده، کی عامل به عمل هست.
تردد آدما.. حمله به سمت ایستگاههایی که شربت میدن... بوق ممتد ماشینها که تو ترافیک خیابون، پشت صف شربت دادن موندن و انتظار رفتن میکشن... هُل دادنا تو صف بستنی.. (خوب هوا گرمه)! نوع پوششها هم که بیییییییییییب! یه رقابت سالمی هم که جدیداً تو شهر ما بین هیئات مذهبی به وجود آمده اینه که فلان مداح کشوری رو زودتر از جاهای دیگه دعوت کنن که مجلسشون پر رونق تر باشه... خوب حتماً اینطوری نیت مردم برای رفتن به مجلس خالصتر میشه. البته می دونین ما اصلاً تو شهرمون مداح نداریم که!!!
خلاصه آخر شب که داشتم بر میگشتم خونه تو آرامش و سکوتی که تو شب حکم فرماست.. صدای متناوب خش و خشی رو شنیدم.. دیدم یه رفتگری که تو صورتش صمیمیت موج میزد داره لیوانای یه بار مصرفی که سرتاسر کف خیابون رو پوشونده جارو میکنه..
خسته نباشید سلامت باشی جوون
میدونین رفقا ما اول باید به خودمون تلنگر بزنیم... تو ادامه مطلب مجلس خصوصیه...
ادامه مطلب ...
این جا تلنگر است...
با احساسی سرشار از عطر گل نرگس...
لحظه ای در کوچه پس کوچههای حضور قدم بزنید.